کانون دفاع از حقوق بشر در ایران/نمایندگی ترکیه
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران/نمایندگی ترکیه
تحلیلی بر اوضاع فعلی ایران
فرشاد یزدی مهریزی
پس از تسخیر کرسی های مجلس توسط نیروهایی که اکثریتشان در کنترل سپاه پاسداران هستند و با چراغ سبز شورای نگهبان به سپاه این اتفاق بدین نحو روی داد که شورای نگهبان رد صلا حیت اصلاح طلبان و نیروهای مستقل سیاسی را به سپاه اطمینان داد و سپاه نیز با برگزیدن نیروهایی که درکنترلش باشند آنها را به این عرصه آورد تا پس ازغربال گسترده رفورمیست ها همین نامزد های بر گزیده سپاه، با حداقل رأی به مجلس راه یافتند. بدین نحو دو رکن از سه رکن اصلی نظام در کنترل محافظه کاران در آمد و از همان زمان با کشیدن طرح کودتای آرام توسط سپاه که مدارکش نیز انتشار یافت قوه مجریه را نیز به تصرف در آوردند و بدین نحو حاکمیت یک پارچه شد. این نقشه لزوماً در جواب به اصلاح طلبان و بازپس گیری ارکان نظام از آنها نبود، بلکه در رابطه مستقیم با سیاست های جهان غرب در قبال ایران اتخاذ گردید.حاکمیت که احتمال رویارویی با غرب را منتفی نمیدید، سخت به تکاپو افتاده بود تا بر فضای داخلی کشور به هر نحو ممکن تسلط یابد تا در صورت بروز خطر خارجی کنترل سمپات های داخلی و توده های مخالف نظام میسر باشد و شیرازه نظام از هم نپاشد. لذا با گماردن دو تن از چهره های شاخص و شناخته شده در قتل های زنجیره ای یعنی پور محمدی و محسنی از دو وزارتخانه مهم را به دست نیروهای نظامی امنیتی سپرد و در کوتاه مدت مدیریت های متوسط و دون پایه تا حد بخشداری ها نیز به همین افراد سپرده شد تا در زمان مورد نظر حکومت فضای رعب و وحشت را حاکم و کشور را کاملاً به فاز نظامی امنیتی بکشانند. از دیگر سو در دوره هشت ساله اصلاحات، تمامی منتقدین و مخالفین نظام که احساس میکردند پروسه اصلاحات به بارمینشیند و پروسه ایست یک طرفه و غیر قابل بر گشت با اطمینان خاطر و به طور آشکارا به انتقاد و گاهاً مخالفت با حاکمیت زبان گشودند و توسط همین نیروهایی که الان در دایره قدرتند، شناسایی گردیدند. این شناسایی برای محافظه کاران ارزش خاصی داشت چرا که به جز قلع و قمع مجاهدین خلق از اول انقلاب تا آن زمان شناسایی نشده بودند ولی به یمن حاکمیت خاتمی، آنها را شناخته و هم اکنون این طیف در تیررس خطرات و حملات احتمالی نظام است.هر بار که نشستی بر سر پرونده هسته ای با اروپائیان داشتند، فضای داخلی را به اوج سکوت کشاندند تا به گمان خود امتیازات مورد نظر را کسب نمایند و شناخت همین مخالفین به توانائی حاکمیت در به سکوت کشاندن جامعه کمک شایانی نمود. خود سانسوری که هم اکنون در ایران حاکم است نشان از عمق خشونت حاکمان و شناخت جامعه از آنها دارد. کسب قدرت توسط افراطیترین قشر نظام که اصولا مقوله حقوق بشر را به تمسخر میگیرد و از بیان آن نیز ابائی ندارد اتوماتیک وار جامعه را به سکوت وا میدارد.از مرگ اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی گرفته تا سر کوب زنان در میدان هفت تیر تهران، به تعویق افتادن حقوق کارگران که مصداق بارزی است از وجود برده داری در ایران اسلامی، افزایش اعدام ها طی یک سال گذشته و احتمال اعدام کبری رحمان پور و دو بانوی دیگر و اعدام افرادی که هنوز به سن قانونی نرسیده اند. عدم ثبت نام از دانشجویانی که حتی در سالهای گذشته فعال سیاسی بوده اند . گماردن یک روحانی بر ریاست دانشگاه تهران که نشان از عزم حاکمیت در سر کوب جنبش دانشجوئی دارد. چرا که سکوت این طیف لایه های دیگر اجتماع را نیز به سکوت وا میدارد. تورم بی رویه اقتصادی هر روز بر پیکره فساد می افزاید . تعداد روسپیان رو به افزایش است و قتل و جنایت بی داد میکند. گسترش هدفمند اعتیاد از دیگر برنامه های نظام است که متاسفانه در تمام اقشار جامعه از زن و مرد گرفته تا کودک و مسن، بی سواد و تحصیل کرده را آلوده و به خمودی و سکوت کشانده است. ارزشی کردن ایدز نیز مشکلی است که چون آب زیر کاه در کمین جامعه نشسته و صدها مشکل دیگر. اما ایرانیان در حال حاضر هر کدامشان چشم به دیگری دوخته و همگی نیم نگاهی به غرب دارند و این آفت بزرگی است که استقراردموکراسی را به تعویق خواهد انداخت. گویا جامعه مسخ شده و اصلی ترین عامل در این سکوت و مسخ همان رنگ و بوی دینی این نظام است که خصوصا قشر سنتی مذهبی را در ابهامی عمیق فرو برده و مهر سکوت بر دهانشان زده است . اکثریت قاطع جامعه مشکل را میداند ولی سرکوب وحشیانه حاکمیت، همه را وادار به سکوت نموده است. از دیگر سو سیاست های نوسانی جهان غرب در قبال این نظام و خصوصا مماشات اروپائیان ، دلگرمی را از مردم سلب نموده و جامعه ایران نتوانسته است معنای عملی این سخن جرج بوش را که: ما همواره در کنار مردم ایرانیم، را درک نماید .به غلط یا درست اکثریت جامعه ایران چشم به جهان غرب دوخته تا به یاری اشان بشتابد و این نوسانهای غرب هر چند در عالم سیاست امری است عادی و قابل درک اما توده های مردم را مایوس نموده و روح دلسردی را بیشتر و بیشتر در پیکره جامعه تقویت مینماید.
بسوی آزادی
بهرام رخشان
هموطنان عزیز امروز درباره آینده کشور و گامهای عملی لازم برای رهای ایران و ایجاد یک نظام دموکراتیک در کشور با همدلی بیشتری با هم سخن بگوییم و با احساس ضرورت و فوریت بیشتری به عمل بر خیزیم . روی سخن من بویژه با مبارزان راه آزادی در داخل و خارج کشور است. در این بیست و هشت سالی که از سلطه شوم جمهوری اسلامی بر کشور ما میگذرد شعله مقاومت مردم ایران هرگز خاموش نبوده و هسته های مقاومت و مبارزه همه جا فعا ل بوده اند. چه بسیار عزیزان ایران که در راه مقاومت پرشور جان باخته اند و در داخل و خارج کشور بدست اعمال ارتجاع و استبداد مذهبی کشته شده اند نام و یاد همه آنها در تاریخ ایران گرامی خواهد ماند، لکن این گونه کوششها و مبارزه ها هنگامی به نتیجه خواهد رسید که نخست اصول اعتقادی راهنما ی آنها روشن و صریح و مورد قبول مردم ایران با شد و آنگاه در چنان قا لبی از تشکیلا ت و رهبری سیاسی شکل گیرد که به تحقق اجما ع عا م سیا سی بینجامد و با کمک آن بتوان نیروهای به کار نیفتا ده را هر چه بیشتر جذ ب و کو ششهای پراکنده را هر چه بیشتر متحد و همسو کرد .
حل هر مسله ای موکول به شناخت و طرح درست مسله است. اگر داده های واقعی مسله ای را بدرستی نشناسیم و آنها را در ارتباط با هم و با کلیت شرایط اجتماعی بدرستی مطرح نکنیم هرگز نخواهیم توانست راه حلی برای مسله بیابیم .سنگینی تجربه ای که کشور ما در تحمل نظام و لایت فقه از سر گذرانده حرمت خونهای پاک و بیگناهی که در جریان این تجربه بر زمین ریخته شده و احترام به نجات و مظلومیت ملتی که کوره آزمون این تجربه بوده است حکم می کند که در تعقل و تفکر برای شناخت درست مسله و چلره جویی برای رهای کشور ملموس ترین و بدیهی ترین داده های حاصل از این تجربه را به پیشگاه داوری عمومی بگذاریم تا زمینه ای مسا عد برای بحث و گفتگو و سنجش انتقادی آراء و نظریات و در نهایت امر شکل گرفتن یک نظام جانشین ملی برای اداره کشور فراهم گردد .
از دیدگاه هر ایرانی ناظری که تنها به انگیزه نجات کشور و با اتکا به عقل سلیم در چهار چوب مسئله ملی اش میاندیشد داده های اصلی مسئله ای که پیش روی ما ایرانیان نهاده شده است به حد کافی روشن است.
28 سال پس از استقلال ولایت فقیه با عنوان جمهوری اسلامی در ایران کشور ما به روزی افتاده است که دورنمای آینده آن از هر جهت سخت نگران کننده است.این را همه شما میدانید و میدانید که بنیانگذار جمهوری اسلامی که فلسفه سیاسی اش بر نفع حاکمیت مردم و انکار آشکار هر گونه حقوق بشری نهاده شده بود،پس از ده سال حکومت مطلق جز کارنامه مفصلی از سرکوب آزادی و کشتار بی امان آزادیخواهان، جز شکست و رسوائی در جنگ،جز ویرانی بخش عظیمی از آبادیهای کشور،جز متلاشی کردن اقتصاد ایران و بیکار کردن میلونها ایرانی،جز آواره کردن میلیونها تن از فرزندان لایق مملکت خلاصه جز به میراث گذاشتن کشوری از هر جهت ویران و آشفته ،گرفتار نا امنی و بیداد وستم در داخل چیزی نداشت که به هنگام مرگ خود به مردم ایران عرضه کند.تثبیت بازماندگان رژیم اسلامی به رفراندوم برای تغییر قانون اساسی رژیم و جابه جا کردن مواضع قدرت و انتخاب جانشین رهبر و رئیس جمهور تازه نیز هیچ تغییر مثبتی در وضع کشور ایجاد نکرده است و آشکارا به شکست انجامیده است.
نزدیک 17 سال است که از اعلام آتش بس با عراق و پذیرش قطعنامه 598 میگذرد، اما اقتصاد کشور همچنان متلاشی و از کار افتاده است.تورم و گرانی و بیکاری و فقر و کاهش شدید درآمد مردم همچنان بیداد میکند.آزادی های اساسی و حقوق طبیعی مردم همچنان قربانی خونسردی و خودکامگی رژیم است و سران رژیم در چنین هنگامه ای از مصیبت و فاجعه به جای ارائه برنامه ای موثر برای بازسازی کشور و ایجاد نظامی که قادر به حل مشکلات و اداره جامعه باشد،همچنان سرگرم نزاع بر سر قدرت و استفاده از ابزار ترور در جهت تثبیت مواضع شخصی و گروهی خویش هستند.همه اینها در شرایطی است که مسائل ایران به دنبال رشد بی سابقه و مهار نشدنی جمعیت کشور که به زودی از مرز 100 میلیون نفر خواهد گذشت روز به روز ابعاد فاجعه بارتری پیدا میکند و نیازمندیهای جامعه ما در زمینه بهداشت و درمان،تامین مسکن برای مردم آواره و بی خانمان،ایجاد زیر بناهای لازم برای آموزش و پرورش کودکان و جوانان،تربیت و تامین نیروهای انسانی کارآزموده برای گرداندن چرخ اقتصاد کشور روز به روز بیشتر میشود.ابعاد این مسائل آنچنان غول آسا است که اگر دریافتن راه حل ملی برای خروج از بن بستی که جمهوری اسلامی کشور ما را در آن گرفتار کرده است اقدام عاجلی صورت نگیرد بیم آن میرود که ما به چنان حدی از عقب ماندگی و انحطاط اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی سقوط کنیم که بیرون شدن از آن تا دهه های متمادی میسر نباشد.
باید جلوی این همه بی عدالتی را گرفت.باید حق خودمان را از رژیم جمهوری اسلامی بگیریم و دیگر نگذاریم این همه ستم به ملت شریف ایران وارد کنند.همه دست در دست یکدیگر میگذاریم،با یک هدف و فکر برای دفاع از حق و حقوق خود خواستار آزادی بیان و حقوق بشر از جمهوری اسلامی باشیم.ما ایرانی را میخواهیم که نظام سیاسی آن بر پایه حاکمیت مردم و حکومت قانون استوار گردد و ما میخواهیم که همه مردم ایران در برابر قانون برابر باشند.ما ایرانی را میخواهیم که آزادی سیاسی بویژه آزادی اندیشه و بیان و نشر عقاید و آراء در آن آزاد باشد.ما ایرانی را میخواهیم که دولت و حکومت از دین جدا باشند و ستمی را که بر زنان رفته است جبران گردد.
تحلیلی بر اوضاع فعلی ایران
فرشاد یزدی مهریزی
پس از تسخیر کرسی های مجلس توسط نیروهایی که اکثریتشان در کنترل سپاه پاسداران هستند و با چراغ سبز شورای نگهبان به سپاه این اتفاق بدین نحو روی داد که شورای نگهبان رد صلا حیت اصلاح طلبان و نیروهای مستقل سیاسی را به سپاه اطمینان داد و سپاه نیز با برگزیدن نیروهایی که درکنترلش باشند آنها را به این عرصه آورد تا پس ازغربال گسترده رفورمیست ها همین نامزد های بر گزیده سپاه، با حداقل رأی به مجلس راه یافتند. بدین نحو دو رکن از سه رکن اصلی نظام در کنترل محافظه کاران در آمد و از همان زمان با کشیدن طرح کودتای آرام توسط سپاه که مدارکش نیز انتشار یافت قوه مجریه را نیز به تصرف در آوردند و بدین نحو حاکمیت یک پارچه شد. این نقشه لزوماً در جواب به اصلاح طلبان و بازپس گیری ارکان نظام از آنها نبود، بلکه در رابطه مستقیم با سیاست های جهان غرب در قبال ایران اتخاذ گردید.حاکمیت که احتمال رویارویی با غرب را منتفی نمیدید، سخت به تکاپو افتاده بود تا بر فضای داخلی کشور به هر نحو ممکن تسلط یابد تا در صورت بروز خطر خارجی کنترل سمپات های داخلی و توده های مخالف نظام میسر باشد و شیرازه نظام از هم نپاشد. لذا با گماردن دو تن از چهره های شاخص و شناخته شده در قتل های زنجیره ای یعنی پور محمدی و محسنی از دو وزارتخانه مهم را به دست نیروهای نظامی امنیتی سپرد و در کوتاه مدت مدیریت های متوسط و دون پایه تا حد بخشداری ها نیز به همین افراد سپرده شد تا در زمان مورد نظر حکومت فضای رعب و وحشت را حاکم و کشور را کاملاً به فاز نظامی امنیتی بکشانند. از دیگر سو در دوره هشت ساله اصلاحات، تمامی منتقدین و مخالفین نظام که احساس میکردند پروسه اصلاحات به بارمینشیند و پروسه ایست یک طرفه و غیر قابل بر گشت با اطمینان خاطر و به طور آشکارا به انتقاد و گاهاً مخالفت با حاکمیت زبان گشودند و توسط همین نیروهایی که الان در دایره قدرتند، شناسایی گردیدند. این شناسایی برای محافظه کاران ارزش خاصی داشت چرا که به جز قلع و قمع مجاهدین خلق از اول انقلاب تا آن زمان شناسایی نشده بودند ولی به یمن حاکمیت خاتمی، آنها را شناخته و هم اکنون این طیف در تیررس خطرات و حملات احتمالی نظام است.هر بار که نشستی بر سر پرونده هسته ای با اروپائیان داشتند، فضای داخلی را به اوج سکوت کشاندند تا به گمان خود امتیازات مورد نظر را کسب نمایند و شناخت همین مخالفین به توانائی حاکمیت در به سکوت کشاندن جامعه کمک شایانی نمود. خود سانسوری که هم اکنون در ایران حاکم است نشان از عمق خشونت حاکمان و شناخت جامعه از آنها دارد. کسب قدرت توسط افراطیترین قشر نظام که اصولا مقوله حقوق بشر را به تمسخر میگیرد و از بیان آن نیز ابائی ندارد اتوماتیک وار جامعه را به سکوت وا میدارد.از مرگ اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی گرفته تا سر کوب زنان در میدان هفت تیر تهران، به تعویق افتادن حقوق کارگران که مصداق بارزی است از وجود برده داری در ایران اسلامی، افزایش اعدام ها طی یک سال گذشته و احتمال اعدام کبری رحمان پور و دو بانوی دیگر و اعدام افرادی که هنوز به سن قانونی نرسیده اند. عدم ثبت نام از دانشجویانی که حتی در سالهای گذشته فعال سیاسی بوده اند . گماردن یک روحانی بر ریاست دانشگاه تهران که نشان از عزم حاکمیت در سر کوب جنبش دانشجوئی دارد. چرا که سکوت این طیف لایه های دیگر اجتماع را نیز به سکوت وا میدارد. تورم بی رویه اقتصادی هر روز بر پیکره فساد می افزاید . تعداد روسپیان رو به افزایش است و قتل و جنایت بی داد میکند. گسترش هدفمند اعتیاد از دیگر برنامه های نظام است که متاسفانه در تمام اقشار جامعه از زن و مرد گرفته تا کودک و مسن، بی سواد و تحصیل کرده را آلوده و به خمودی و سکوت کشانده است. ارزشی کردن ایدز نیز مشکلی است که چون آب زیر کاه در کمین جامعه نشسته و صدها مشکل دیگر. اما ایرانیان در حال حاضر هر کدامشان چشم به دیگری دوخته و همگی نیم نگاهی به غرب دارند و این آفت بزرگی است که استقراردموکراسی را به تعویق خواهد انداخت. گویا جامعه مسخ شده و اصلی ترین عامل در این سکوت و مسخ همان رنگ و بوی دینی این نظام است که خصوصا قشر سنتی مذهبی را در ابهامی عمیق فرو برده و مهر سکوت بر دهانشان زده است . اکثریت قاطع جامعه مشکل را میداند ولی سرکوب وحشیانه حاکمیت، همه را وادار به سکوت نموده است. از دیگر سو سیاست های نوسانی جهان غرب در قبال این نظام و خصوصا مماشات اروپائیان ، دلگرمی را از مردم سلب نموده و جامعه ایران نتوانسته است معنای عملی این سخن جرج بوش را که: ما همواره در کنار مردم ایرانیم، را درک نماید .به غلط یا درست اکثریت جامعه ایران چشم به جهان غرب دوخته تا به یاری اشان بشتابد و این نوسانهای غرب هر چند در عالم سیاست امری است عادی و قابل درک اما توده های مردم را مایوس نموده و روح دلسردی را بیشتر و بیشتر در پیکره جامعه تقویت مینماید.
بسوی آزادی
بهرام رخشان
هموطنان عزیز امروز درباره آینده کشور و گامهای عملی لازم برای رهای ایران و ایجاد یک نظام دموکراتیک در کشور با همدلی بیشتری با هم سخن بگوییم و با احساس ضرورت و فوریت بیشتری به عمل بر خیزیم . روی سخن من بویژه با مبارزان راه آزادی در داخل و خارج کشور است. در این بیست و هشت سالی که از سلطه شوم جمهوری اسلامی بر کشور ما میگذرد شعله مقاومت مردم ایران هرگز خاموش نبوده و هسته های مقاومت و مبارزه همه جا فعا ل بوده اند. چه بسیار عزیزان ایران که در راه مقاومت پرشور جان باخته اند و در داخل و خارج کشور بدست اعمال ارتجاع و استبداد مذهبی کشته شده اند نام و یاد همه آنها در تاریخ ایران گرامی خواهد ماند، لکن این گونه کوششها و مبارزه ها هنگامی به نتیجه خواهد رسید که نخست اصول اعتقادی راهنما ی آنها روشن و صریح و مورد قبول مردم ایران با شد و آنگاه در چنان قا لبی از تشکیلا ت و رهبری سیاسی شکل گیرد که به تحقق اجما ع عا م سیا سی بینجامد و با کمک آن بتوان نیروهای به کار نیفتا ده را هر چه بیشتر جذ ب و کو ششهای پراکنده را هر چه بیشتر متحد و همسو کرد .
حل هر مسله ای موکول به شناخت و طرح درست مسله است. اگر داده های واقعی مسله ای را بدرستی نشناسیم و آنها را در ارتباط با هم و با کلیت شرایط اجتماعی بدرستی مطرح نکنیم هرگز نخواهیم توانست راه حلی برای مسله بیابیم .سنگینی تجربه ای که کشور ما در تحمل نظام و لایت فقه از سر گذرانده حرمت خونهای پاک و بیگناهی که در جریان این تجربه بر زمین ریخته شده و احترام به نجات و مظلومیت ملتی که کوره آزمون این تجربه بوده است حکم می کند که در تعقل و تفکر برای شناخت درست مسله و چلره جویی برای رهای کشور ملموس ترین و بدیهی ترین داده های حاصل از این تجربه را به پیشگاه داوری عمومی بگذاریم تا زمینه ای مسا عد برای بحث و گفتگو و سنجش انتقادی آراء و نظریات و در نهایت امر شکل گرفتن یک نظام جانشین ملی برای اداره کشور فراهم گردد .
از دیدگاه هر ایرانی ناظری که تنها به انگیزه نجات کشور و با اتکا به عقل سلیم در چهار چوب مسئله ملی اش میاندیشد داده های اصلی مسئله ای که پیش روی ما ایرانیان نهاده شده است به حد کافی روشن است.
28 سال پس از استقلال ولایت فقیه با عنوان جمهوری اسلامی در ایران کشور ما به روزی افتاده است که دورنمای آینده آن از هر جهت سخت نگران کننده است.این را همه شما میدانید و میدانید که بنیانگذار جمهوری اسلامی که فلسفه سیاسی اش بر نفع حاکمیت مردم و انکار آشکار هر گونه حقوق بشری نهاده شده بود،پس از ده سال حکومت مطلق جز کارنامه مفصلی از سرکوب آزادی و کشتار بی امان آزادیخواهان، جز شکست و رسوائی در جنگ،جز ویرانی بخش عظیمی از آبادیهای کشور،جز متلاشی کردن اقتصاد ایران و بیکار کردن میلونها ایرانی،جز آواره کردن میلیونها تن از فرزندان لایق مملکت خلاصه جز به میراث گذاشتن کشوری از هر جهت ویران و آشفته ،گرفتار نا امنی و بیداد وستم در داخل چیزی نداشت که به هنگام مرگ خود به مردم ایران عرضه کند.تثبیت بازماندگان رژیم اسلامی به رفراندوم برای تغییر قانون اساسی رژیم و جابه جا کردن مواضع قدرت و انتخاب جانشین رهبر و رئیس جمهور تازه نیز هیچ تغییر مثبتی در وضع کشور ایجاد نکرده است و آشکارا به شکست انجامیده است.
نزدیک 17 سال است که از اعلام آتش بس با عراق و پذیرش قطعنامه 598 میگذرد، اما اقتصاد کشور همچنان متلاشی و از کار افتاده است.تورم و گرانی و بیکاری و فقر و کاهش شدید درآمد مردم همچنان بیداد میکند.آزادی های اساسی و حقوق طبیعی مردم همچنان قربانی خونسردی و خودکامگی رژیم است و سران رژیم در چنین هنگامه ای از مصیبت و فاجعه به جای ارائه برنامه ای موثر برای بازسازی کشور و ایجاد نظامی که قادر به حل مشکلات و اداره جامعه باشد،همچنان سرگرم نزاع بر سر قدرت و استفاده از ابزار ترور در جهت تثبیت مواضع شخصی و گروهی خویش هستند.همه اینها در شرایطی است که مسائل ایران به دنبال رشد بی سابقه و مهار نشدنی جمعیت کشور که به زودی از مرز 100 میلیون نفر خواهد گذشت روز به روز ابعاد فاجعه بارتری پیدا میکند و نیازمندیهای جامعه ما در زمینه بهداشت و درمان،تامین مسکن برای مردم آواره و بی خانمان،ایجاد زیر بناهای لازم برای آموزش و پرورش کودکان و جوانان،تربیت و تامین نیروهای انسانی کارآزموده برای گرداندن چرخ اقتصاد کشور روز به روز بیشتر میشود.ابعاد این مسائل آنچنان غول آسا است که اگر دریافتن راه حل ملی برای خروج از بن بستی که جمهوری اسلامی کشور ما را در آن گرفتار کرده است اقدام عاجلی صورت نگیرد بیم آن میرود که ما به چنان حدی از عقب ماندگی و انحطاط اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی سقوط کنیم که بیرون شدن از آن تا دهه های متمادی میسر نباشد.
باید جلوی این همه بی عدالتی را گرفت.باید حق خودمان را از رژیم جمهوری اسلامی بگیریم و دیگر نگذاریم این همه ستم به ملت شریف ایران وارد کنند.همه دست در دست یکدیگر میگذاریم،با یک هدف و فکر برای دفاع از حق و حقوق خود خواستار آزادی بیان و حقوق بشر از جمهوری اسلامی باشیم.ما ایرانی را میخواهیم که نظام سیاسی آن بر پایه حاکمیت مردم و حکومت قانون استوار گردد و ما میخواهیم که همه مردم ایران در برابر قانون برابر باشند.ما ایرانی را میخواهیم که آزادی سیاسی بویژه آزادی اندیشه و بیان و نشر عقاید و آراء در آن آزاد باشد.ما ایرانی را میخواهیم که دولت و حکومت از دین جدا باشند و ستمی را که بر زنان رفته است جبران گردد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home